بشین پاشو

ساخت وبلاگ

از باغ برگشتیم. باغ رفیقش. رفیقش و زن خیلی عجیب رفیقش. ما به هم علاقه نداریم، هر دوی ما دوست داریم که تا دیر نشده ازدواج کنیم و یک بچه به دنیا اضافه کنیم که خون من و خون او را، قیافه ی من و قیافه ی او را، اموال من و اموال او را.. در حقیقت انتخاب کند.دستهای خیلی بلند و زیبایی دارد، مدل ایستادن و نشستن و برخاستنش همه مکش مرگ ما هستند. مدتی قبل از این برای سند زدن دست و پاش و مدل ایستادن و نشستنش به نام خودم داوطلب بودم. حالا خاک سرد نشسته روی لذت تماشای این تصاویر. غذایی که با هم می خوریم سفت شده و گلوی هر دوی ما را آزار می دهد، دستهایمان دور بدن هم شل می شود و احساس یاسی چهل ساله، عبوس، تن لشِ و شکم دار خودش را ول می دهد میان آغوشهای ما.رسیدم خانه و لباس نکنده پریدم روی تخت، لباسهای بی فایده، مرغوب و گوشه ی کمدی که حالا بوی عرق و گوشت و آتش گرفته اند.هنوز خیلی خیلی بچه بودم که فهمیدم راهی که انتخاب می کنم تا آخر دویدن است، دویدن طوری که انگار داریم از دست کسی فرار می کنیم. شما در چنین شرایطی بعد از مدتی یا سالها به هن و هن خواهید افتاد اما برنامه نشستن نیست، لطفا بلند شوید و به دویدن ادامه دهید.نوشتن ضربان قلب من را کنترل می کند، قرصها نمی کنند، لیوان آب و چای سبز و گل گاوزبان هم این کار را نمی کنند. دلیل این دلیل ناشناخته ی اوج گرفتن ناگهانی ضربانهای قلب من است که به جایی که قرصها و داروها و آرام بخش ها دست می زنند مربوط نیست.بطالت در عشق، در امور روزمره، در کار، من فکر می کنم هیجانی شدن ضربات قلب من مربوط به بطالت است. کلمات زمانی که نوشته می شوند دارند روی بطالت تمرکز می کنند، مثل جراح های بند انگشتی به زیر و بالای آن نفوذ می کنند. کلمات جراحی بلدند، بدن بطالت را تکه تکه ب بشین پاشو...ادامه مطلب
ما را در سایت بشین پاشو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : idezirehchahardovalie بازدید : 38 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 9:59

اینجا رو ببین. آدماشو باش... خاطراتش رو! یادش بخیر. انگار همه مردن.

گمون می‌کنم باید همچنان گفت. با همه. همه جا.

سلام دوستهای قدیمی. سلام عشقهای قدیمی. سلام ایجهان پیش از راز و امیرحسین. سلام ای احساس ناامنی‌های عاطفی جوشان و خروشان که گذشتید. سلام ای جوانی هر روز در گذر.

گمانم بازم برگردم اینجا.

بشین پاشو...
ما را در سایت بشین پاشو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : idezirehchahardovalie بازدید : 93 تاريخ : چهارشنبه 11 آبان 1401 ساعت: 14:22

از يك رابطه ي مبتني بر منافع بيرون آمده بود. البته منافع همه جا اصلي ترين عوامل داستان هستند. اما رابطه اي كه اين بابا از آن بيرون آمده بود بر اساس منافعي حقير و كف بازاري پيش رفته بود. بنده ي خدا با اينكه بفهمي نفهمي دستش آمده بود درگير چه ارزشهاي ب بشین پاشو...ادامه مطلب
ما را در سایت بشین پاشو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : idezirehchahardovalie بازدید : 62 تاريخ : چهارشنبه 24 آبان 1396 ساعت: 0:51

يك روز مردم آمدند گفتند اين بلاگفا آدم فروش است  و با نوشتن اينجا داري از يك مجموعه آدم فروش حمايت مي كني و قالبش هم كه زشت است و بنده از اينجا رفتم وردپرس. در وردپرس كه احتمالا (به قول دوستان)آدم فروش نيست يا امثال من برايش خريدني فروختني محسوب نمي شويم نوشتن سخت ترين كار است. گردن فيلتري  كه روي وردپرس گذاشته اند از مال فيس بوك و باقي كلفت تر است.  خلاصه من قصد دارم برگردم اينجا چون به نظرم قرار نيست به خاطر نق و نوقهاي هپروتي شخصي ام فروخته شوم و مهم تراز اين، علاقه دارم در جمع حضور داشته باشم. جمع خصوصي پشت فيلتر براي من كافي و راحت نيست. بشین پاشو...ادامه مطلب
ما را در سایت بشین پاشو دنبال می کنید

برچسب : میزبانی وبلاگ,میزبانی وبلاگ رایگان,بهترین میزبانی وبلاگ, نویسنده : idezirehchahardovalie بازدید : 66 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 21:29

نشسته بوديم دور يكي از ميزهاي پلاستيكي كتابخانه ملي. من داشتم به آدمها نگاه مي كردم. جوانهاي تحصيل كرده و مؤدب كه  اغلب براي آراستگي بيشترين تلاش خودشان را كرده بودند. وسواس من به كار افتاده بودو و از درشتي بيش از اندازه دگمه ي بي مصرف پشت بالتوي يك پسره تا منگوله هاي كهنه ي چرك مانتوي يكي از دخترها و بي سليقگي هاي فراوان ديگر  در تزئينات لباسها رنج مي بردم. مسئله البته بي سليقگي نبود، بد سليقگي بود. بد سليقگي غير قابل تحمل است. ابزار تزئين وقتي زشت باشد غير قابل تحمل است. روغن سرخ كردن همبرگر و سوسيس  همانموقع دود كرد و كل دخمه ي كافي شاپ كتابخانه ملي ر بشین پاشو...ادامه مطلب
ما را در سایت بشین پاشو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : idezirehchahardovalie بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 21:29

در زندگي بي دغدغه و بي سر و صدا هر اتفاق كوچكي كه مي افتد صداي  بلند مي دهد. وقتي مادر من سي و پنج ساله بود مشكلات و مسائل، هر دو، از مشكلات و مسائل زندگي من بيشتر و بزرگتر بودند. مسئله ي كوچكي مثل تمايل  به عشق ورزيدن  هيچ نقشي در آن زندگي نداشت. من آدم خوشبختي هستم، زندگي امروز من حتي اگر شبيه آرزوهاي امسال و پارسال من نباشد اما شبيه آرزوهايي  است كه ده سال قبل داشتم. اين يك زندگي بي دغدغه و بي سر و صداست. عشق ورزيدن از مسائل زندگي من است. اگر ناگهان مسائل تازه اي در زندگي من رخ بدهند چه اتفاقي براي مسئله ي كوچك عشق ورزيدن مي افتد؟ آيا ناديده گرفته خواهد ش بشین پاشو...ادامه مطلب
ما را در سایت بشین پاشو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : idezirehchahardovalie بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 21:29

شما وقتي مشغول بحث كردن با كسي هستيد چه اولويتي داريد؟ اثبات حق؟ آموزش و يادگيري يا تبادل نظر؟ حقيقتا در بحث كردن، براي من  من تمام اينها  باارزش و فاقد جاذبه اند. فكر مي كنم حقايق و حقوق كه سر جاي خودشان خوابيده اند، من چرا خدمتكار حق باشم؟ بگذاريد يك كمي هم  آنها به من خدمت كنند. خلاصه، اولويت من در بحث كردن سرگرمي است. علي الحصوص وقتي كه موضوع بحث بي اهميت و كم اهميت است. من بازي مي كنم. يكي مي زنم توي پهلوي بحث كه دو تا بخورم. اغلب شكل عصباني شدن يا حالت هيجاني آدمها از خود موضوع بحث جالب تر است.  اما در مورد روش پهلو زدن و دامن زدن به بحث، با رفتار منطق بشین پاشو...ادامه مطلب
ما را در سایت بشین پاشو دنبال می کنید

برچسب : بحث كردن با نادان,بحث كردن,بحث كردن در خواب,روش بحث كردن,تعبير بحث كردن در خواب,تعبير خواب بحث كردن, نویسنده : idezirehchahardovalie بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 16 شهريور 1395 ساعت: 21:29